(بخش نخست)
نویسنده: دکتر طه عبدالرحمن
مترجم: سمیع الله داعی / معاون مرکز مطالعات اندیشه و دعوت اسلامی – افغانستان
نکته۱: خوانندگان محترم باید بدانند؛ نوشتهی زیر گفتوگویی است که دکتر طه عبدالرحمن با گردانندگی مرحوم عبدالله ماهر در شبکه «الجزیره» در برنامه «الشریعه والحیاه / دین و زندگی» داشته است؛ و بعدا به صورت مقالهای درآمده است که اینک ترجمه آن در دسترس شما قرار میگیرد.
نکته۲: در گفتوگوی زیر اسم عبدالله ماهر را با تلخیص ع.م و اسم دکتر طه عبدالرحمن را با نشانی واژه دکتر ذکر خواهیم کرد.
ع.م: آنچه که تا این دم آشکار گردیده است جریان مدرنیسم (نوگرایی) که در آغاز همین عصر به وجود میآید، تا حدوی در تقابل با جریانهای دینی قرار گرفته و مانعی برای اندیشه اسلامی بوده است. دستهای از افراد که با جریانهای مُدل اروپایی بیشتر احساس راحتی میکنند در جهان و بسیاری از کشورهای عربی تلاش کردند که مدرنیسم را در جای اندیشه دینی بنشانند و نیازهایشان را از آن دریچه برآورده سازند. تلاشهایی از این دست تا حدودی موفق و نیمه موفق و ناکام بودهاند. هرچند که موفقیت آنها چالشهای فراونی را جلو راهشان به وجود آورد. برای بررسی میانه اخلاق و مدرنیسم و مضافاً پیوند آن با دین خوشحالم که امروز در خدمت دکتر طه عبدالرحمن هستم. ایشان دکترای خود را در فلسفه و منطق از دانشگاه سوربون پاریس به دست آورده اند، و در همین حوزه در دانشگاه ‹محمد الخامس› در شهر رباط تدریس میکنند. نوشتههای ایشان در قلمرو فکر اسلامی و فلسفه و فلسفه زبان نشر شده است.
جناب استاد؛ به برنامه دین و زندگی خوش آمدید. بحث را با پرسش زیر شروع میکنیم.
مقصد شما از مفهوم مدرنیسم (نوگرایی) چیست؟
طه: از شبکه الجزیره بابت فراهم کردن این فرصت سپاسگزاری میکنم. برنامهتان در نوع خود بینظیر است. این که دنبال تبیین میانه دین با جریانهای جدید هستید جذابیت برنامهتان را بیشتر میکند.
فکر میکنم مدرنیسم مفهوم پیچیدهای باشد؛ نخست اینکه حرف من در این مورد نمیتواند حرف آخر باشد. پس حرف احمد و محمود هم نمیتواند حرف آخر باشد؛ هر کسی تفسیر خود را از آن دارد.
دوم اینکه پی چیدگی آن به پیمانهای نیست که نتوان آن را تفسیر و تبیین کرد. مثل بسیاری از مفاهیم عینی و ذهنی دیگر تأویل بردار و انعطاف پذیر هست.
ع.م: از اینکه حرف تان را قطع میکنم؛ پوزش میطلبم. میخواهم بدانم تعریف شما از مدرنیسم چیست؟
طه: به باور من مفاهیمی مثل ‹مدرنیسم› باید در کانتکست تاریخی خود مورد مطالعه قرار بگیرد. این مفاهیم با تاریخشان بافت خوردهاند و در سیاق همان تاریخ قابل فهم اند. نوگرایی یا مدرنیسم جهش تمدنیای بود که در آغاز قرن شانزدهم م. دوشادوش با جریان ‹رنسانس› و اصلاح دینی در مغرب زمین شکل گرفته است. فهم این جریان وابسته به مطالعه عمیق از جریان رنسانس و انقلاب فرانسه دارد. مدرنیسم در غرب نیز با انقلاب صنعتی و انقلاب دانشِ فنی پیوندهای ناگسستنیای دارد. این جریانها دوشادوش هم امروز با شکل گیری ‹انقلاب اطلاعاتی› پایههای اساسی مدرنیسم را تشکیل داده اند. رویهم رفته مدرنیسم، مجموعهای از تحولات به هم پیوند خوردهای است که در امتداد پنج قرن در مغرب زمین سَر و سامان گرفته است. رُخ تمایز این تحولات در تولید توسعه رونماتر میگردد. تحولاتِ به همگِره خورده غرب جریان توسعه عقبگرا را به توسعه جهشگرا تبدیل کرد و در همین سیاق است که مفهوم مدرنیسم بیشتر از پیش اهمیتزا میشود.
مدرنیسم ویژگیهایی نیز دارد که اساسا باید از آنها نام برد.
این جریان تحول داخلی است، و این تحولات در دل غرب با سازگاری نیازهایش به وجود آمده است. با این حساب این تحول در غرب نه وارداتی است و نه هم تحمیلی و یا وام گرفته شده، این تحول از درون فرهنگ غربی با کوهی از اطلاعات به بیرون انفجار میکند. بومی بودن این پدیده ویژگیهای توسعه، خودبنیادی و تولید فکر را در محور جریان مدرنیسم قرار داده است و مدرنیسم گاها در این دو نمودار (توسعه و تولید)خلاصه میشود.
یکی از ویژگیهای دیگر مدرنیسم نوآوری است. پس میتوانیم مدرنیسم را در قالب مجموعهای از نوآوریهایی که «من» غربی به آن رسیده است تعریف کنیم.
ع.م: اجازه دهید روی موضوع تولید و نوآوری بیشتر بحث کنیم. شما برای مدرنیسم دو ویژگی (توسعه و تولید) را قائل شدید؛ اما وقتی ما از مدرنیسم حرف میزنیم صورتها؛ و به تعبیری قرائتهای دیگری از این مفهوم غربی برای ما پدیدار میگردد. یا دست کم وقتی مدرنیسم را در مصاف دین تعریف میکنیم صورت سیکولاریزم و عقلگرایی در ذهن ما نقش میبندد؛ آیا در امتداد این روند تاریخی میان مدرنیسم و سیکولاریزم ارتباطی وجود داشته است؟
دکتر: عرض کنم همانگونه که مدرنیسم دارای بستر تاریخی است، اصول و مبادیای نیز دارد. سکولاریزم و عقلانیت جوهر مدرنیسم را تشکیل میدهند. در تعبیری؛ مدرنیسم با همین پایههاست که مدرنیسم شده است!
– جوهر عقلگرایی (مبدأ العقلانیه) مراد از عقلانیت این است که عقل را به عنوان حاکم بلا منازعهای بدانیم که برای آدمی جهت میدهد، و در تمام ساحات فکر آدمی با چشم پوشی از چگونگی آن تعیین و تکلیف کند، و میباید مطابق برآیندهای آن نتیجهگیری صورت گیرد. سرشت چنین عقلگرایی این است که آدمی را محصور میسازد، نفوذ و تأثیر وحی را در زندگی کنترل میکند. طبعا چنین عقلگرایی با رسالت دینی ناهمخوان است. چنین عقلانیتی را ‹عقلانیت انتزاعی› مینامند. انتزاع آن را در سر و سامان دادن به ساحات فکری بشری به تنهایی و به دور از همکاری وحی و میکانیزم میتافزیکی به خوبی میتوان فهمید.
– جوهر سکولاریزم (مبدأ العلمانیه) میخواهم مصطلح سیکولاریزم را با آنکه زبانزد اهل علم است تصحیح کنم. متأسفانه این اصطلاح برای بعضیها تا این دم پیچیده و حل نشده باقی مانده است. در زبان عربی دو واژه وجود دارد که از لحاظ نوشتاری عین هم نوشته میشوند. واژه عِلمانیه (با کسرحرف ع) و واژه عَلمانیه (با فتح حرف ع). عِلمانیه به معنی تمکین به علم و علمگرایی آمده است. و هیچ آدم عاقلی اختلاف ندارد که نباید علمگرا بود. ما که تا این دم آنچه از علمانیون (سیکولاران) معنا گرفتهایم دنیاگرایی و آخرت ستیزی بوده است. یا به تعبیری پیوستن به دنیا و گریز از آخرت از منطوق آنها آشکار گردیده است.
اما عَلمانیه (به فتح حرف ح) نیز شبه آمیز است. در دستور زبان عربی عَلمانیه از عَلم مشتق شده است و علم ریشه واژهای عالِم (دانا) و علامه (داناتر) نیز است. علامه که در مصاف آفرینش جمعی قرار میگیرد صفت خاصه خدای متعال قرار میشود. به نحوی این واژه معنای غیبی را درخود حمل میکند و جریان علمانیون (سیکولارها) با هر پدیدهای که ریشههای میتافزیکی داشته باشند نمیتوانند دَمخور شوند. روی هم رفته از نظر من برای ترجمه سیکولاریزم درعربی بهجای واژه علمانیه از واژه دنیانیه (دنیاگرایی) استفاده میکردند، راحتتر محتوای این جریان را تفسیر میکرد.
ادامه دارد…