نویسنده: دکتر وصفی عاشور ابو زید
برگردان: میراحمد منیب
اسلام در خلال توصیه به تفکر در جهان هستی و توشه گیریِ توأم با تجدید و تقویت ایمان حین توجه به پادشاهی زمین و آسمان و آفریدههای خداوند، به اندیشیدن در خویشتن، کرانه ها و نشانه های شگفت انگیزی که پیرامون ما مشاهده میشود، فرا خوانده است و همچنان به تقویت ایمان و تقرب جستن به جنت خداوند نیز ترغیب داده است.
آیات زیادی وجود دارد که انسان را به اندیشیدن در زیبایی های آفرینش خداوندی و خوشبین بودن نسبت به نشانه های خداوند در جهان و بهره بردن و فایده گرفتن از زیبایی های آن تشویق میکند؛ برای نمونه این چند آیه را ذکر می کنیم: «أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ» [ق:۶]. (پس آیا به آسمان بالاى سرشان نگاه نکردهاند که چگونه آن را بنا کردیم و [با ستارگان] زینت دادیم و آن را هیچ شکاف و خللى نیست؟!)
«وَالْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ، تَبْصِرَهً وَ ذِکْرى لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ» [ق:۷-۸]. (و زمین را بگستردیم و کوههاى استوار در آن افکندیم و از هر نوع گیاه با طراوت در آن رویاندیم تا براى هر بندهاى که (به سوى حق) روى مىآورد، مایهى بینش و پند باشد).
این آیات و آیات زیاد دیگری، روزنه هایی برای عبور به سوی هنر و بیان موقف اسلام در قبال آن و در لابهلای اهدافی که دنبال می کند، شمرده می شوند.
در این نوشته به احکام شرعی و جرمی هنر کاری نداریم و جای بحث آن اینجا نیست؛ در اینحا از اهداف و مقاصدی حرف می زنیم که هنر سبب پیدایش و تقویت آنها می شود. هنری که مقصود و مراد ما است -چنانچه دیگران گمان می کنند- لهو و لعب و مسخرهبازی نیست بلکه مراد وسایل و اسبابی است که برای اصلاح نفس، تربیت قلب، رشد ضمیر و ابراز آنچه برای دین و دنیای انسان مهم است، بکار گرفته شود.
از جملهی این وسایل می توان: سرود، قصیده، قصه های کوتاه، رمان، نقاشی، نثر، تئاتر، سریال، فیلم، تأمل در جلوههای زیبای جهان و تفکر در زیبایی های شریعت اسلامی را نام برد.
استاد محمد قطب هنر را اینگونه تعریف می کند: «کسی که هستی را از زاویهی پنداری که اسلام برای هنر دارد به تصویر میکشد؛ هنر تعبیر زیبا از جهان، زندگی و انسان در خلال تفکری که اسلام برای هستی، زندگی و انسان دارد، می باشد».
صالح احمد شامی در کتاب «الفن الاسلامی التزام و ابتداع» برای هنر انواع زیادی ذکر نموده و در پایان چنین می نویسد: «هنر در فلسفه اسلامی وسیله است نه هدف و به هر اندازه هدف ارزشمند باشد وسیله نیز ارزش پیدا می کند و بنابراین هنر برای هنر نیست، بلکه هنر در خدمت حق تعالی، اخلاق عدالت و در راه خیر و زیبایی است.
اهداف هنر:
در زندگی چیزی یافته نمی شود که بدون هدف باشد و برای انسانهای عاقل نمی زیبد اقدام به انجام کارهایی کنند که هیچ هدفی را در پی نداشته باشد. قابل یادآوری است که پژوهش علماء پیرامون هنرهای زیبا و پیوند آنها به مقاصد شریعت، خیلی اندک و می توان گفت که انگشت شمار است، از جمله مثلاً کتاب دکتر محمد عماره «الاسلام و فنون الجمیله» و همچنان یاداشت های رئیس علی عزت بگوویچ در کتاب «الاسلام بین الشرق و الغرب» جمع آوری نموده است؛ به گونهای که در کتاب خود فصل جداگانهای را برای هنرهای زیبا، اهداف و عیب و نقص آن، اختصاص داده است.
هنرهای بازیگونه، پهلوانی، بی تفاوتی، وارفتگی، سبکسری، بی مایگی و پوچی غیر از هنرهای شگفتانگیز و غیرتزا، کار کردن، اراده، تحرک و فعالیت داشتن است. هنرهای بخش دوم از لحاظ ساختاری و تقویه بنیهٔ سالم، هنرهای زیبایی هستند اما هنرهای بخش اول نه تنها زیبا نیستد بلکه ویران کننده نیز هستند. بگوویج به این باور است که هنر زیبا، مهارتی است که او را ذوق سلیم و استعداد قوی برای برانگیختن احساسات و عواطف پسند میکند.
دکتور عماره به ادامه سخنانش چنین می نویسد: «بیرون شدن هنر و مهارت ها از اهدافی زیبایی که به خاطر آن اساس نهاده شده اند؛ آنها را از ارتباط داشتن با شرف زیبایی خالی می کند و به تأیید این گفته اش سخن ابن سینا را دلیل می گیرد: «زیبایی و ارزش هر چیزی تا مادامی باقی خواهد ماند که برای اهدافی که بنا نهاده شده، باشد».
دکتر عماره ادامه میدهد: «هنری که هماهنگی و همخوانی با اسلام دارد هنری است که اهداف و مقاصد اسلام را در میان امت اسلامی و انسانیت متحقق بسازد».
صالح الشامی در مورد هنر می نویسد: «برای هنر در فلسفه اسلامی هدف و مقصدی نهفته است و هر چیزی که خالی از آن باشد بیهوده و باطل است و هنر اسلامی فراتر از این است که به خاطر انجام عبث باشد».
زندگی و وقت انسان گرانقیمت تر از آن است که طُعمهای برای وقت گذرانی و هوسبازی باشد که هیچ فایده ای در آن نهفته نیست. در باب هنر، دکتور ابراهیم البیومی غانم چنین می نویسد: «بعضی مسایل مهم و حیاتی وجود دارد که هیچ تمدنی نمی تواند از آنها بینیاز باشد».
گرچه مراجع فلسفی شان یکی نباشد و اهداف نهایی شان از یکدیگر دور باشد و بر اساس تحقیقی که صورت گرفته، اغلب و اکثر منابع فرهنگی و فلسفی تمدنها بر این توافق دارند که امور آتی از مهم ترین اهداف و مقاصد هنر است:
۱. رشد احساسات و عواطف انسانی؛
۲. رشد مهارت های حواس خمسه؛
۳. تشویق کردن انسان به نوآوری و ابتکار؛
۴. کنترول خشم و پرورش حرکات و نگرش ها؛
۵. ارج گذاشتن به کاردستی و یادگرفتن هنرهای صنعتی؛
۶. زمینه سازی برای تخیل پردازی و به کارگیری آن در خدمت انسان و آبادی.
همهی این اهداف، زیر یک چهارچوب و قالب عمومی قرار میگیرد برای مقاصد شریعت و اضافه بر این، هنر بسیاری از اوقات سبب و وسیله قرار میگیرد در باب عقاید، عبادات، آداب، جهاد، سیاست و اهدافی را که با خود دارند.
تمام آنچه گفته شد، بر حسب موضوع هنر و آنچه را با خود دارد، وضع گردیده است؛ چراکه هنر وسیله است و برای وسیله حکمِ هدف آن معین می شود.